‏نمایش پست‌ها با برچسب هدف. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب هدف. نمایش همه پست‌ها

دوشنبه، مهر ۱۵، ۱۳۸۷

آرزویی بر بال ابرها


آرزویی بر بال ابرها

چشمان معصومت قلب خورشید را کند بیدار
لبخند سنگینت عقل سلیم را کند هوشیار

چهر خندانت در هر لحظه به خواب بینم
در وادی عشق بازان هردم به سراب بینم

آن لحظه که رخ یارم به ناگه آید در یاد
از خاطر شیرینش یکدم زلفم رود بر باد

هردم که پی عشق روم، آری که ... باشد
هر ره که به سویت جویم، آن خود ... باشد

دوشنبه، دی ۱۰، ۱۳۸۶

سکوت اختیار


قدم زنان به سوی هدف
آوایی تورا ازدور خواند
غرق در افکار حاشیه
توجه ات جلب نشود
تمرکز، تحلیل و دوباره ادامه
این بار از بلندای خواندت
چشمانت بسته است
روح سرگردان اجابتش کند
همچنان به سوی هدف
نگاه نگار از پشت پلک
هدف رفتن نه، جهت باشد
صبر کنی برای لذت گذرایش
شاید از ابدیت آمده ست
فرمان حرکت صادر شود
اینجا قرار من نیست
آرامم در انتظار است
آهسته همراه او شوی
شوق دل کندن از مسیر
توهم ذهن را ارضا نکند
سکوت تفکر خوابش کند
گویی آینده اختیار کنی
...

یکشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۴

چند تعریف اولیه


خوب: صفت هر آنچه که سبب ایجاد احساس مثبت در ذهن شود.

بد: صفت هر آنچه که سبب ایجاد احساس منفی در ذهن شود.

- بدی در ذات الهی وجود ندارد و صفت بد ناشی از فقدان ارزشهای الهی در وجود محدود بشر است.

عقل: معیار و میزانی برای سنجش و تمیز دادن خوب و بد.

- مرز خوب و بد در انسانها "خودساخته، متفاوت و اکثرا نامشخص (!)" است. در حقیقت این مرز توسط متوسط باور فرد از اعمال خویش مشخص میشود ولی در واقع همه اعمال منشا الهی دارند و بدی در ذات الهی راهی ندارد.

تجربه: نتیجه و علم بدست آمده از اعمال، محفوظ در حافظه انسان.

درک: استنباط و فهم پدیده ها با مدد قوه تعقل و مجموعه ای از تجارب.

حس: اغلب منظور یکی از حواس ذاتی انسانهاست که از آن برای ارتباط با دنیای خارج و درک تعاملات موجود در آن استفاده می کنند.

احساس: ماهیتی غریب که تحلیل آن پیچیده است و درک شهودی آن با کمک عقل و تجربه در افراد مختلف است. معمولا با تعریف یک سری احساسات به عنوان احساسات بنیادی و اصولی برخی دیگر را به صورت ترکیبی از آنها بیان می کنند ولی درین روش ضعف زیادی وجود دارد و به طور قطعی به هیچ عنوان نمی توان حرف زد. (نه لازم نه کافی)

زندگی: زنده ماندن به معنای درک وجود مادی در دنیا!

هدف: عقل با کمک تجربه در طی زمان به برخی احساسات بهای مثبت بیشتری می دهد و در هر برهه زمانی می توان بر این اساس هدف اصلی را دستیابی به احساسات مثبت تر دانست.

ارضا: عقل ارضای مطلق را نفی می کند ولی در حد نسبی می توان رسیدن یا داشتن احساس مثبت را نوعی ارضا نسبی دانست.

- زندگی چندان دلچسب نیست تا هنگامی که به دنبال هدف نیاید. هدف مطلوب غیرمحال و دست نیافتنی است یعنی در عین حال که می توان برای رسیدن به آن تلاش کرد ولی نتوان بدان رسید. ارضای نفسی وجود ندارد هرچه هست ارضای متقابل است. اگر همگان اینگونه فکر کنند ارضا متقابل هم توهم است و ارضایی وجود ندارد جز ...

You’re moon at the high, I came wrong to your sky [thinking]

Yeah! You wanna hate me [sighing]

I know why you wanna hate me [talking seriously]

I wanna you do hate me [shouting]

Cuz you never wanna mate me [screaming]

شنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۴

به پیشنهاد یک دوست


می توان انسانها را به دو دسته بی هدف و با هدف تقسیم کرد

در ظاهر که انسان بی هدف وجود ندارد حتی کسی هم که می خواهد خودکشی کند! در حقیقت برای خودکشی خود نقشه و هدفی دارد که شاید بسیار هم مقدس باشد!

و اما انسانهای باهدف را از جهت نوع هدفی که دارند می توان تقسیم بندی کرد. پس ما بهتر است ابتداءا هدف اصلی را تعریف کنیم. براستی هدف آدمیان از زندگی (زنده بودن در این دنیا) چیست؟

با جواب به این سوال می توان فهمید که در واقع بیشتر هدفمندان هم بی هدف بوده اند! چون براستی در انتها هم به آن دست نیافته اند. در واقع آدمیان به دنبال کمال و سعادت مطلق اند ولی بسیاری از آنها راه رسیدن به این مهم را یا گم کرده اند ویا اصلا نمی دانند. عقلشان با تجملات و لذات دنیوی فریفته شده است و دایما یا در حال جمع آوری مال و منالنند ویا به ارتقاء متعلقاتشان می اندیشند و شکوه ظاهری چشمشان را چنان خیره و کور می سازد که دیگر شامه خود را برای درک رایحه عشق واقعی از دست میدهند.

اینها ماهیت زندگی را در سایه های رونده فانی می جویند در حالی که چشمشان از نوری که این سایه ها را پدید آورده کور است. سایه ها بزرگ و بزرگتر می شوند و بر آنها ظلمتی می افکند که دیگر حتی نیم سایه ای هم از نور الهی به آنها نمی رسد.