آه از دل بی منطق وای از ...
کوچ کردی و رخت بربستی از دلم
روی برتافتی و راه کج کردی از ظلم
حال و روزم همه تنها شد و خسته
ساز و سورم همه خموش گشت و بسته
عشق ما در را خود برگزیدی بر من
پس چرا تهمت ناسازگاری زدی برمن
گرچه ندارم از تو خواستی
هرچه خواهی ده به من کاستی
من ایمان بدو دارم وزو جویم کمک
شاید کز نگاه حق رسدی چشمک
شاد باش و غم راه مده بر دل ای عزیز
حکمتی است بنهفته درین راه پرستیز
کوچ کردی و رخت بربستی از دلم
روی برتافتی و راه کج کردی از ظلم
حال و روزم همه تنها شد و خسته
ساز و سورم همه خموش گشت و بسته
عشق ما در را خود برگزیدی بر من
پس چرا تهمت ناسازگاری زدی برمن
گرچه ندارم از تو خواستی
هرچه خواهی ده به من کاستی
من ایمان بدو دارم وزو جویم کمک
شاید کز نگاه حق رسدی چشمک
شاد باش و غم راه مده بر دل ای عزیز
حکمتی است بنهفته درین راه پرستیز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر