چهارشنبه، مهر ۱۲، ۱۳۹۱

وارونگی امواج


فرزندانش را یک به یک برباد داد حتی با چریکه تارا
آواز گنجشک هایش ماند برای تخم شترمرغی
گوشمان پر است از صدای طبل صلح قدرت ها
در درون خویش آزادند و بر برون هریک فرمانروایی
سالها گذرکرده، برده ها دکتر و تبعیض چادری شده
گوییم نتوان حرفی را باور کرد و گول سازش خوریم
گوش به سخن سالمندان ندادیم که دنیا بی وفاست
خیانت­های تاریخ چه فرارند از مغزهای این آب و خاک
فراموش خانه عقل­ها محل تخم گذاری سلطه جویان
این نیز بگذرد و حقیری تحریف تاریخش کند گل و بلبل
فرزندانمان بازبخندند بر سرنوشت و امید خیالی ببافند