Voice of the Heart
به هنگام فراقت زبان کام ببستم، زبان دل را چه کنم
کین به فرمان عقل است و کان به ساز خود رقاص
شکرا در خواب و خیالم همه نقشی است از نگارم
ورنه تا شب اشک ریزان به دنبال جرعه ای شرابم
یک بوسه از لبانت، سرمست باد و هوشیار
نشاید آزرده خاطر، خجالت در میان است
حقا بسان خورشید، زدودن سیاهی
هر دم کنم کاری، رضایت نگارم
چشم دل را نوری است، سوسو زند هی هی
به امید آن سواری کز دور دستها آید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر