‏نمایش پست‌ها با برچسب امید. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب امید. نمایش همه پست‌ها

پنجشنبه، دی ۱۹، ۱۳۹۲

امید خیال



از ازلم اوفتاده به دنبالم امید
هرکجا سرسپارم بازآیدم امید

وین جام تهی مرا بیند پر است آدم
دانی کان رسد به چشمت امیدست شادم

به شوق دیدار خیالم جرعه ریزم در جام
نشاید کین بدو گفتن که خالی ست ز هر نام

چه دانم ز احوال دل آدمیان که عارض شوم
رها سازم ز قوس دنیا دلا خواهم که غافل روم

در قعر نومیدی جامها به هم زنیم باخیال
شعله امید روشن کند ظلمت راه دانیال

دل خورشید تنگ زغروب فاصله ها ست
مهر بی منت مادرپدر بی بها ست

ز امید خیال طلوعی دگر آید بر خورشید
کز آتش عشقش این سرمای دلستان بل جوشید


پ.ن. 
راه ما ، جام ما ، ساز ما و جان ما
به کوک شود در بزم عشق دوستان ما
 

دوشنبه، آذر ۱۱، ۱۳۸۷

بهنامه


آن دم که تکیه زدی بر در ویرجینیا
نظری افکن بر روز خورشید و رئیس اینا

حاشا و کلا که مروی براه خلاف ای بهنام
میفتی در کوچه خلوت غربت به دام سیه فام

همه امید و آرزو دیدار قریب بهرک است
گرچه عمر این گلستان بسیار کوتاه و اندک است

شاد و خندان سیمای تو در خاطر باقی
هرکجا روی یاد تو در دفتر احساس ساقی

خورشید را دگر سخنی با تو نیست ای بهنام
جز آرزوی سلامت بهرک در کارنام

تقدیم به دوست خوبم بهنام

دوشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۴

Voice of the Heart (آوای دل)


Voice of the Heart

به هنگام فراقت زبان کام ببستم، زبان دل را چه کنم
کین به فرمان عقل است و کان به ساز خود رقاص

شکرا در خواب و خیالم همه نقشی است از نگارم
ورنه تا شب اشک ریزان به دنبال جرعه ای شرابم

یک بوسه از لبانت، سرمست باد و هوشیار
نشاید آزرده خاطر، خجالت در میان است

حقا بسان خورشید، زدودن سیاهی
هر دم کنم کاری، رضایت نگارم

چشم دل را نوری است، سوسو زند هی هی
به امید آن سواری کز دور دستها آید