به یاد روزهای سبز ولی بدون عشق
آن زمان که در سبز طبیعت
نگاه دوخته به آسمانت را
در دل پنهان کرده ای
شاید هرگز به معنای عشق نیندیشه ای
ورنه سبکبال برافراز ابرها پرمی گشودی
از دریای اشک مهر
تخته سنگی باقی است
که درونش قلبی است مملو از صبر و استقامت
کین زاده پرده نفاقی است
که بر شالوده عشق پهن کرده اند
آن زمان که در سبز طبیعت
نگاه دوخته به آسمانت را
در دل پنهان کرده ای
شاید هرگز به معنای عشق نیندیشه ای
ورنه سبکبال برافراز ابرها پرمی گشودی
از دریای اشک مهر
تخته سنگی باقی است
که درونش قلبی است مملو از صبر و استقامت
کین زاده پرده نفاقی است
که بر شالوده عشق پهن کرده اند
آدمي را توان عشق نيست
پاسخحذفدر عشق مي شكند و
مي ميرد...
خیلی مغروری
پاسخحذف